و ما سالهاست که در محاصره هستیم !
امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم, آب را جیره بندی کرده ایم, نان را جیره بندی کرده ایم. . . عطش همه را هلاک کرده; همه را جزشهدا که حالا کنار هم در انتهای کانال خوابیده اند, دیگر شهدا تشنه نیستند, فدای لب تشنه ات ای پسر فاطمه...
آخرین برگ از دفترچه یادداشت یکی از رزمندگان گردان کمیل
برادر رزمنده ام!!!
و ما سالهاست که در محاصره هستیم ! محاصره « نام » و « نان ! » « صداقت » را جیره بندی کرده ایم و « بازی های فضیلت کش سیاسی » همه را هلاک کرده, همه را جز کبوتران که در سالهای قحطی باران , بدنبال قطره ای آفتاب فقط آسمان آبی را انتظار می کشند و بس ! ما سالهاست که در محاصره هستیم ! از آسمان غبارآلود چقدر تشنگی می بارد, اما دیگر لاله ها تشنه نیستند. آه! از این همه عطش و آتش که بر کام پنجره ها نشسته است ! و دریغ از پروانه و پرواز که نگاه زخمی شهر را پر از خستگی کرده است. برادرم ! ما هنوز در محاصره هستیم ! و تو چه زیبا حصار تنگ دنیا را شکستی ! و حالا آمده ای! برادرم ! با مشکی پر از آفتاب و آینه! و دست در دست عشق, در ازدحام گل و تکبیر می شکفی و ماعطشناک تر از همیشه با « چفیه » هایی پر از غزل به پیشوازت می آئیم. گلهای اشک و دلتنگی را به یاد آن روزهای باروت و باران به پایت پرپر می کنیم و با دستهای حسرت, مثنوی بلند نیاز و شفاعت را بر پیشانی تابوت تابانت می آویزیم. دوباره, به یاد آن شب عاشورایی , که آسمان « شلمچه » را با ستاره های خون آذین بستی, بر حماسه سبز تو فصلی می گشائیم و زخم های کهنه را مرور خواهیم کرد
|